»» اربعین شه گلگون کفن است
اربعین شاه دین -اشعار از واله (توسط محمد تقی زنگی (جوادی )-مداح -قم-گرداورنده محمدغلامی
اربعین شه گلگون گفن است ملک وجن وبشر در محن است
چونکه از شام بلا آل رسول کربلاآمده گریان وملول
هر یکی امده با شور ونوا بسر تربت پاک شهدا
زینب غمزده با شیون وشین یکسر آمد بسر کوی حسین
بر سر قبر برادر چو رسید از جگر ناله ی جانسوز کشید
گفت : ای خسرو صد پاره بدن شکوه دارم ببرت از دشمن
بین که آزرده وبا ناله وآه میهمان بهر تو آمد ای شاه
خیز واز ما بنما استقبال بین که اطفال تو آمد به چه حال
روی طفلان تو گشته نیلی چون عدو بر رخشان زد سیلی
ای برادر زجفای عدوان منزل ما شده اندر ویران
من چه گویم که چه آمد بسرم خون شد ازداغ رقیه جگرم
چون که خوابیده به ویرانه ی شام من ندارم زفراقش آرام
داد جان طفل سه ساله ببرت تا نظر کرد حسین جان بسرت
داغ او کرد مرا زار وغمین چون به غربت شده ویرانه نشین
دیده بست از من وجمع اسرا کرده در گوشه ی ویران ماوا
چون نیاورده ام آن طفل صغیر خجلم از تو ، سراغش تو مگیر
من و(واله ) زغمت دیده تریم بهر تو جان اخا نوحه گریم
---به نقل از صص 255-257 کتاب گلبانگ غم -گرداورنده : محمد غلامی -توسطمحمد تقی زنگی(جوادی) -مداح .قم


چوشمعی سوختم از داغ مرگ ودرد هجرانت
ولی پروانه سان کردم فدا جان را به قربانت
اگر چه جان ندادم کربلا در پیش نعش تو
ولی صدبار مردم از برای لعل عطشانت
به هر درد ومصیبت با تو همکاری نمودم من
که تا تکمیل گردد انقلاب وعهد وپیمانت
توخون از حنجرت میریخت، من ازدیده اشک غم
چو دیدم پاره پاره پیکر صد چاک عریانت
تودادی اصغر واکبر به میدان فداکاری
بلی من هم نمودم کودکانم را به قربانت
تورا سر بر سنان بشکست ، من از چوبه ی محمل
هلال آسا چو دیدم بر سر نی رأس تابانت
مرا چون گنج در ویرانه جادادند ، واحسرت
تورا در مطبخ خولی عدو بنمود پنهانت
تودادیسینه را در پیش تیغ ونیزه ، من بازو
به پیش تازیانه از برای حفظ طفلانت
توکاخ ظلم را لرزاندی ومن سر نگون کردم
چو چو ب خیزران آمد زکین بر درز دندانت
ولی این غم کشد من را که باید بی تو بر گردم
بسوی خانه ی بی صاحبت ، با این یتیمانت
تودادی (کربلایی)را دو چشم پربکاء اما
من اورا افتخار خادمی بهر عزیزانت
--اثر طبع نادعلی کربلایی)پدر سه شهید-به نقل از : شکوفه های غم
ص200-انتشارات خزر -تهران---
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد حسن اسایش ( جمعه 92/9/29 :: ساعت 12:43 صبح )
»» خورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنج

خورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز
وز شعله های سرخ شفق ، نقش یک نبرد تابیده روی آینه ی آسمان هنوز
گرد غروب ریخته در پهن دشت رزم پایان گرفته جنبش خونین کار زار
آنجا که برق نیزه وفریاد حمله بود پیچیده بانگ شیهه ی اسبان بی سوار
پایان گرفته رزم وبه هر گوشه وکنار غلطیده روی بستر خون پیکری شهید
خاموش مانده صحنه وگویی زکشتگان خیزد هنوز نغمه ی پیروزی وامید
این دشت غم گرفته که بنشسته سوگوار امروز بوده پهنه ی آن جاودانه رزم
اینک دوسوی صحنه ، دو هنگامه دیدنیست یکسولهیب آتش ویکسو غریو بزم
این دشت خون گرفته که آرام خفته است امروز بوده شاهد رزم دلاوران
این دشت دیده است یکی صحنه ی شگفت این دشت دیده است یکی رزم بی امان
این دشت دیده است که مردان راه حق چون کوه دربرابر دشمن ستاده اند
این دشت دیده است که پروردگان دین جان برسر شرافت ومردی نهاده اند
این دشت دیده است که هفتاد تن غیور بگذشته اند از سر وسامان زندگی
بگذشته اند از سروسامان که بگسلند از پای خلق رشته ی زنجیر بندگی
امروز زیر شعله ی خورشید نیمروز بر پاشده است رایت بشکوه انقلاب
بالیده است قامت آزادگی وعشق تابرفراز معبد زرین آفتاب
ازپرتو جهنده ی شمشیرهای تیز خورشیدها دمیده به هنگام کار زار
بانگ حماسه های دلیران راه خق رفته ست تاکرانه ی آفاق روزگار
خورشید رفته است وبپایان رسیده رزم اما نبرد باطل وحق مانده ناتمام
وین صحنه ی شگفت بگوش جهانیان تاروز رستخیز صلا میدهد ((قیام))
*-به نقل ازگلستان حسین -صص 130-131 -انتشارات آشنا - چاپخانه نسرین -رمضان 1389 هجری قمری-گرداورنده رضا رضا نور گیلانی رود سری -سروده.م.آزرم ------------------------------



ماه قیام ،ماه حسین ، ماه انقلاب
ماه خروج پیشرومومنان بود
ماه شکست دشمن قرآن وفتح حق
ماه ظهور عدل به اهل جهان بود
مردی قیام کرده به صحرای کربلا
کز خاندان خاتم پیغمبران بود
مردی قیام کرده که باانقلاب خون
بر هم زن رِِژیم ستم گستران بود
مردی قیام کرده که تا روز رستحیز
نام گرامیش همه جا جاودان بود
فرزند با کفایت نستوه بوتراب
کز خون او زمین بلا گلستان بود
با خون نوشته است بتاریخ روزگار
هرکس که بار ظلم کشد ناتوانبود
بهر قیام نسل جوان برعلیه ظلم
اول شهیدش اکبر زیبا جوان بود
تکمیل تاشود سند سرخ انقلاب
امضاءزخون اصغر شیرین زبان بود
سیراب تا شوند همهتشنگان عدل
در خون طپیده ساقی لب تشگان بود
هفتاد وچند یاور وانصار ولشکرش
هریکچو آیت است که در خون طپان بود
عباس وعون وجعفروعبدالهش چوگل
سیراب زاشک دمبدم باغبان بود
قرآن ورق ورق پی تحکیم امر حق
تا نهضت مقدس دین جاودان بود
با این قیام کاخ ستم واژگون نمود
تابر قرار مکتب خون جامگان بود
بر انتقال خون شهیدان بی کفن
گاه قیام (زین اب )قهرمان بود
هر ارض(کربلایی) وهر یوم عاشری
تا انقلاب مهدی صاحب زمان بود
سرسلسله مردم آزاد حسین استنقل از شکوفه های غم -صص135-136-نادعلی کربلایی -موسسه مطبوعاتی خزر -تهران----
آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است
مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد
دامن بکمر برزد واستاد حسین است
درسی به بشر داد بدستور الهی
درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی
آیین یزیدی که بری بود زانصاف
ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی
در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد
رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد
ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم
حنجر بدم خنجر بیداد گران داد
مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را
بر ضدستمکار بر افراشت علم را
با نیروی یزدانی وبا دست خدایی
بشکست بهم قدرت ارکان ستم را
اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد
با زینب وسجاد سوی شام فرستاد
این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور
باید بشر از قید اسارت شود آزاد
او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم
کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم
دیگر نهراسد زستمکار ستمکش
مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم
هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن
هر کافر ناحق نزند لاف تدین
اشرار باحرار نگیرند سر راه
ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن
شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند
از باب زر وسیم باشخاص تهیدست
برچیده شود قاعده ورسم توحش
از مسند حق دور شود قاضی حق کش
ازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش
مردم همه با کافر وظالم بستیزند
پویند ره حق وزناحق بگریزند
کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه
بر فرق تبهکار همی خاک بریزند
این حکم صریح است وبدیه است ومحقق
چیره نشود حق کش وکشته نشود حق
بیداد گری را اثری نیست بعالم
زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-
(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)-------------------
جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--
تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست
معنی مکتب تفویض علی اکبر توست
ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای
این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست
درس مردانگی عباس بعالم آموخت
زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست
طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟
آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست
ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست
خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:
آنکه باید به اسیری برود خواهر توست
(بابی انت وامی)که توای مکتب عشق
عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست
ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست
عاشقان رانظری دردم جان پرور توست
خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا
دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست --
نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران - ---- سرسلسله ی مردم آزاد حسین است
آنکس که دراین ره سر وجان داد حسین است
مردی که چوکوهی ببر تیشه ی بیداد
دامن بکمر برزد واستاد حسین است
درسی به بشر داد بدستور الهی
درسش عملی بود نه کتبی ،نه شفاهی
آیین یزیدی که بری بود زانصاف
ننمود بتهدید وبه تطمیع گواهی
در معرکه دشمن چوبه او خط امان داد
رد کرد وخروشان شد ودر معرکه جان داد
ننهاد بزنجیر ستم گردن تسلیم
حنجر بدم خنجر بیداد گران داد
مردانه دراین معرکه بنهاد قدم را
بر ضدستمکار بر افراشت علم را
با نیروی یزدانی وبا دست خدایی
بشکست بهم قدرت ارکان ستم را
اعلامیه از قتلگه کرب وبلا داد
با زینب وسجاد سوی شام فرستاد
این جمله زخون بود در آن نشریه مسطور
باید بشر از قید اسارت شود آزاد
او کرد بنوع بشر این قاعده تعلیم
کاندر ره آزادگی از جان نبود بیم
دیگر نهراسد زستمکار ستمکش
مظلوم بظالم نکند کرنش وتعظیم
هر وحشی ناکس نزند کوس تمدن
هر کافر ناحق نزند لاف تدین
اشرار باحرار نگیرند سر راه
ناکس نفروشد بکسان ناز وتفر عن
شمشیر نباشد بکف زنگی بد مست خائن نشود عالی وعالی نشود پست باشد که ببالند وننازند ونتازند
از باب زر وسیم باشخاص تهیدست
برچیده شود قاعده ورسم توحش
از مسند حق دور شود قاضی حق کش
ازبین رود منکرومعروف بیاید جاهل رهد از جهل چو عالم بزید خوش
مردم همه با کافر وظالم بستیزند
پویند ره حق وزناحق بگریزند
کوبند همی سنگ الم بر سر بدخواه
بر فرق تبهکار همی خاک بریزند
این حکم صریح است وبدیه است ومحقق
چیره نشود حق کش وکشته نشود حق
بیداد گری را اثری نیست بعالم
زنده است حسین ابن علی آن حق مطلق-
(ازبصیر اصفهانی-به نقل از شاهکارهای ادب فارسی(اشک شفق)صص200-201 آراسته ی رضا معصومی -نشریه ماه نوع -ناشر : رشیدی -دیماه 1362 شمسی)---
جلوه گاه حق از احمد مهران-همان ماخذ-ص 202:--
تاابد جلوه گه حق وحقیقت سر توست
معنی مکتب تفویض علی اکبر توست
ای حسینی که تویی مظهر آیات خدای
این صفت از پدر وجد تو در جوهر توست
درس مردانگی عباس بعالم آموخت
زانکه شد مست از آن باده که در ساغر توست
طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند ؟
آنکه بر مرگ زند خنده علی اصغر توست
ای که در کرببلا بیکس ویاور گشتی چشم بگشا وببین خلق جهان یاور توست
خواهر غمزده ات دید سرت بر نی وگفت:
آنکه باید به اسیری برود خواهر توست
(بابی انت وامی)که توای مکتب عشق
عشق را مظهر و آثار علی اصغر توست
ای حسینی که بهر کوی عزای تو بپاست
عاشقان رانظری دردم جان پرور توست
خواست (مهران )بزند بوسه سراپای تورا
دید هر جا اثر تیر زپا تاسر توست --
نقل از ص202 اشک شفق -آراسته رضا معصومی-سروده احمدمهران
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد حسن اسایش ( یکشنبه 92/8/26 :: ساعت 3:53 عصر )
»» کشته شد شیر خدا، ُآه و واویلا ابن عم مصطفی ، آه وواویلا آه وو
کشته شد شیر خدا، ُآه و واویلا ابن عم مصطفی ، آه وواویلا
آه وواویلا عزیزان کشته شد حیدر، ساقی کوثر والی ملک ولایت ، حجت داور ، شاه بحر وبر
مهر افلاک شجاعت ،شاه ازدر در ،فاتح خیبر خسرو دارین ، سرور کونین ،والد سبطین
شد قتیل اشقیا ، آه وواویلا——آه و واویلا که مشتق فرق حیدر شد ،شور محشرشد
غرق بحر خون ولی الله اکبر شد ،دل پراخگر شد لاله سان محراب ونیلی پوش منبر شد ف تیره اختر شد
شد فلک لرزان ، شد ملک گریان ، انس وجان نالان شد بپا شورعزا ، آه وواویلا—-
آه و واویلا که بن عم شه خاتم ، سرور عالم شد قتیل ازتیغ ظلم زاده ی ملجم ، شدبپا ماتم
زین مصیبت شد عیان در خلق شور غم ،با الم همدم عرشیان مغموم ، فرشیان مهموم ،
زینب وکلثوم شد بخون سر شنا ، آه وواویلا —
آه وواویلا که زینب بی پدر گردید،خونجگر گردید خون روان از چشم شبیر وشبر گردید ،
دیده تر گردید نوحه گر ازاین عزا جن وبشر گردید سربسر گردید
اشکها جاری ، ناله هاناری ، با غم وزاری شد جمیع ماسوا ، آه وواویلا —-
آه وواویلا که سبطین را بحال زار ، دیده شد خونبار شد عیان گرد یتیمی بر گل رخسار، با دل افکار
زینب وکلثوم را برجسم وجان زد نار ، این غم بسیار عندلب آسا توده یطاها در غم بابا
می کشند ازدل نوا ، آه وواویلا—-
آه وواویلاکه شداز این غم عظما ، غرقه خون دلها از ثری شد تا ثریا شورش وغوغا ، بانگ واویلا
در نوای وا علیا طارم اعلا،ساکنین یکجا زین عزا یکسر ، دست غم بر سر می زند آذر
باخروش وناله ها ، آه وواویلا —-به نقل ازدیوان آذر خراسانی -جلد سوم -صص 38-39 -انتشارات طوس مشهد-اثر طبع مرحوم سید غلامرضا آذر خراسانی ———
بمناسبت شهادت علی ابن ابیطالب (ع) -قسمت دوم:از نادعلی کربلایی:
لرزه در عرش علا افتاده غرقه خون شیر خدا افتاده میرسد ناله ای از عرش برین کشته شد شیر خدا رهبر دین
آنکه در خانه ی حق گشت پدید شد به معراج خداوند ، شهید آنکه غمخوار یتیمان می بود غرقه خون گشت براه معبود
راد مردی که صلونی می گفت فرق بشکافته در بستر خفت
آنکه تکمیل شده دین از او لاله رنگ است زخونش سر ورو
آنکه در خانه ی حق بت بشکست در شب قدر به ایزد پیوست
کشته شد آنکه بدی یاور ویار به یتیم وبه اسیر وبیمار
آه آه از ستم قوم دغا کشته شد حجت حق ، شیر خدا
از ستم کاری ابن ملجم غوطه ور (کرببلایی) در غم
نقل :از صص 57-58 ارمغان کربلا -اثر نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران —
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد حسن اسایش ( پنج شنبه 92/5/3 :: ساعت 5:26 عصر )
»» بمناسبت بعثت رسول خدا (ص) وغار حرا
--

غروبی سخت دلگیراست ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت وساکتی ، تنها که می گویند : روزی ، روزگاری ، مهبط وحی خدا بوده است ، ونام آن ((حراء))بوده است واینجا، سرزمین کعبه وبطحاست... وروز، از روزهای حج پاک ما مسلمانهاست. برون از غار زپیش روی وزیرپای من ، تاهرکجا ، سنگ وبیابانست. هوا گرم است وتبداراست اما می گرایدسوی سردی، سوی خاموشی. وخورشیداز پس یک روز تب ،در بستر غرب افق ،آهسته می میرد.. ودر اطراف من از هیچ سویی ، رد پایی نیست ودور من ، صدایی نیست
فضا خالی است وذهن خسته وتنهای من ، چون مرغ نوبالی ،-که هردم شوق پروازیبه دل دارد- کنارغار ،از هرسنگ، هر صخره پرد بر صخره ایدیگر..
ومی جوید به کاوشهای پی گیگیری، نشانیهای مردی را - نشانیها،که شاید مانده بر جا ،دیر دیر: از سالیانی پیش_ ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار می گردم.
وپیدا می کنم گویی نشانیها که می جویم: همانست، اوست! کنار غار ، اینجا ،جای پای اوست،می بینم ومی بویم توگویی بوی اورا نیز همانست ، اوست:
پلاسی بر تن است اورا ومیبینم که بنشسته است،چونان چون همان ایام
همان ایام که این ره را بسا، بسیارمی پیمود وشاید نازنین پایش زسنگ راه می فرسود
ولی اوهمجنان هرروزمی آمد ومی آمد...ومی آمد وتنها می نشست اینجا
غمان مکه ی مشئوم را باغارمی نالید غم بی همزبانیهای خود را...
ومن اکنون به هر سنگی که در این غار می بینم، به روشن ترخطی می خوانم آن فریادهای خامش آورا... واکنون نیزگویی آمده است او...آمده است اینجا،
وی گوید غم آن روزگاران را:(( عجب شبهای سنگینی! همه بی نور! نه ازبام فلک ، قندیل اخترها بودآویز نه اینجا_وادی گسترده ی دشت حجاز_
از شعله ی نوری ، سراغی هست.زمین ، تاریک تاریک است وبرج آسمانها نیز
نه حتی در همه ی ام((ام القری))یک روزن روشن تما شهربی نوراست...
نه تنها شب ، که اینجاروزهم بسیارشبرنگ است. فروغی هست اگر،از آتش جنگ است
فروزان مهر ، اینجا سخت بی نوراست، بی رنگ است. توگویی راه خود را هرزه می پوید ونهر نورآن ،زان سوی این دنیا بود جاری.
مه اند ر
گور شب خفته است وناپیداست... پیدا نیست.
سیه رگهای شهر-این کوچه ها-ازخون مه خالیست
درآنها می دودچرکاب تندننگ وبد نامی، بد اندیشی ودر رگهای مردم هم.
سیه بازارهای ((روسپی نامردمان))گرم است تمام شهرگردابی است پر گنداب
تمام سرزمینها نیز دنیاهم وگویی قرن ، قرن ننگ وبدنامی است.
فضیلتهالجن آلوده،انسانها سیه فکروسیه کارند... و(انسان)نام اشرافی زیبایی است از معنی تهی ...)) مانده محمد(ص) گرم گفتاری غم آلود است.
وخور، دیریست مرده ، غارتاریک است ومن چیزی نمی بینم
ولی گوشم به گفتاراست...ومی بینم توگویی رنگ غمگین کلامش را :
((خدای کعبه، ای یکتا!درودم را پذیرا باش، ا ی برتر وبشنو آنچه میگویم:
یتیم مکه ،چوپانک،جوانک،نوجوانی از بنی هاشم وبازرگان راه مکه وشامات
(امین)، آن راستین، آن پاکدل ، آن مرد، وشوی برترین بانو:(خدیجه)
نیز ، آنکس کوسخن جز حق نمی گوید وغیر از حق نمیجوید وبتها را ستایشگر نمی باشد واینک : این همان مردابرمرد است (محمد) -ص- اوست----پیام درد انسانهای قرنم را زمن بشنو پیام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور
پیام رنج انسانهای زیربار،وزآزادگی مهجور پیام آنکه افتاده است درگرداب
وفریادش بلنداست:((آی آدمها...)) پیام من ،پیام او،پیام ما...))
محمد(ص)غمگنانه ناله ای سرمیدهد،آنگاه می گوید: خدای کعبه ،ای یکتا!
درون سینه ها یاد تومتروک است وازبی دانشی واز بزهکاری ،:
مقام برترین مخلوق تو،انسان، بسی پایین تراز حد سگ وخوک است.
خدای کعبه ،ای یکتا!فروغی جاودان بفرست، که این شبها بسی تار است.
ودست اهرمنها سخت در کاراست ودستی رابه مهرازآستینی باز ،بیرون کن
که:برداردبه نیروی خدایی شاید، این افتاده پرچمهای انسن را
فروشوید نفاق وکینه های کهنه از دلها دراندازد به بام کهنه ی گیتی بلند آواز
برآرد نغمه ای همساز فروپیچد بهم طومار قانونهای جنگل را
وگوید :آی انسانها! فراگردهم آیید وفراز آیید بازآیید
صدا بردارد انسان را وگوید: های ، ای انسان! برابر آفریدندت ،
برابر باش! صدابردارداندرپارس ، درایران وباآن کفشگرگوید :
پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهی نه! سپاهی زاده راباکفشگر،
دیگرتفاوتهای خونی نیست سیاهی وسپیدی نیز ،حتی،موجب نقص وفزونی نیست... خدای کعبه ...ای ..یکتا...)) بدین هنگام
کسی آهسته گویی چون نسیمی می خزد درغار محمدرا صدا آهسته می آیدفرود از اوج ونجوا گونه می گردد پس آنگه می شود خاموش.
سکوتی ژرف ووهم آلود ناگه چون درخت جادواندرغار میروید...
وشاخ وبرگ خود رادرفضای قیرگون غار می شوید
ومن درفکر آنم کاین چه کس بود،از کجا آمد؟! که ناگه این صدا آمد:
((بخوان!))... اما جواب یبر نمی خیزد محمد ،سخت مبهوت است
گویا ،کاش میدیدم ! صدا باگرمترآوا وشیرین تر بیانی باز می گوید:
((بخوان!)).. اما محمد هم چنان خاموش
دل اندرسینه ی من باز می ماند زکار خویش،گفتی میروم از هوش
زمان دراضطاب وانتظارپاسخش، گویی فرو می ماند از رفتار ((هستی) می سپارد گوش پس از لختی سکوت-اماکه عمری بود گویی-گفت:
((من خواندن نمی دانم)) همان کس ،باز پاسخ داد: ((بخوان!بنام پرورنده ایزدت کوآفریننده است...)) واو میخواند، امالحن آوایش
به دیگر گونه آهنگ است صدا گویی خدا رنگ است. می خواند:
((بخوان،بنام پرورنده ایزدت،کو آفریننده است...))* * *
درودی می تراود از لبم بر او درودی گرم * * *
غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است ومن بنشسته ام اینجا، کنارغارپرت وساکتی ،تنها
که میگویند روزی ،روزگاری مهبط وحی خدا بوده است، ونام آن ((حری)) بوده است.
ودر اطراف من ازهیچ سویی ردپایی نیست ودور من ، صدایی نیست...*------------------
پنج شنبه 11/2/1393 - 0:57
اهل بیت
البشارت که عیان مهر فروزان آمد ظاهر از پرده ی عصمت رخ جانان آمد
سر زد ازبرج نبوت مه رخشنده ی دین روشن از نور رخش عالم امکان آمد
دختر ختم رسل هادی کل ،شاه سبل از پسرده عیان چون مه کنعان آمد
دسته دسته ملک از عالم بالا بزمین بهر دیدار رخش خرم وخندان آمد
عزت وفضل وشرافت بنگر زامر خدا سوی زهرا زجنان حوری وغلمان آمد
ساره وآسیه ومریم وکلثوم زبهشت از پی خدمت آن زهره ی تابان آمد
آنچنان نور رخ دخت نبی جلوه نمود که قصور همه ی مکه نمایان آمد
نه همین مکه منور شده از طلعت او زسما ـابسمک یکسره رخشان آمد
شده از مکه همان نور نمایان که بطور سالهادر طلبش موسی عمران آمد
بهر این نور که در صلب خلیل الله بود نارنمرود به یک لحظهگلستان آمد
گر نبردی بزبان نوح نبی نامش را کی نجات از یم وگرداب وزطوفان آمد
یوسف مصر گراین نام نخواندی بزبان کینجاتش زچه وگوشه ی زندان آمد
چون نیاید زازل تابه ابد همتایش همسرش شیر خدا حامی قر آن امد
زین دودریای فضیلت که بهم شد واصل خارخ از ایندو نکو لولوء و مرجان آمد
نه همین ام ابیها نبی اش خوانده زحق ام فضل ،ام کتاب ، ام امامان آمد
شب مولود مهین دخت نبی فاطمه شد عرش پرنور شد وفرش چراغان آمد
تاکه تبریگ بگوید بجهان شیعه {کربلایی} زسوی نوحه سرایان آمد
اثر طبع شاد روان نادعلی کربلایی-پدر سه شهید -به نقل ازارمغان کربلا کتاب سوم -ص63-64--انتشارات خزر -بوذرجمهری سابق (15
*-این شعرکه درسه قسمت متوالی عرضه گردیدبرگرفته از کتاب شاهکارهایی ازاشعار مذهبی .آراسته ی رضامعصومی _نشریه ی ماه نو-انتشارات رشیدی- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوی گرمارود ی شاعر معروف معاصرکشور ماست-صص128 - 134
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد حسن اسایش ( پنج شنبه 92/3/16 :: ساعت 12:49 عصر )
»» بمناسبت بعثت رسول خدا (ص) وغار حرا
--

غروبی سخت دلگیراست ومن ، بنشسته ام اینجا، کنار غار پرت وساکتی ، تنها که می گویند : روزی ، روزگاری ، مهبط وحی خدا بوده است ، ونام آن ((حراء))بوده است واینجا، سرزمین کعبه وبطحاست... وروز، از روزهای حج پاک ما مسلمانهاست. برون از غار زپیش روی وزیرپای من ، تاهرکجا ، سنگ وبیابانست. هوا گرم است وتبداراست اما می گرایدسوی سردی، سوی خاموشی. وخورشیداز پس یک روز تب ،در بستر غرب افق ،آهسته می میرد.. ودر اطراف من از هیچ سویی ، رد پایی نیست ودور من ، صدایی نیست
فضا خالی است وذهن خسته وتنهای من ، چون مرغ نوبالی ،-که هردم شوق پروازیبه دل دارد- کنارغار ،از هرسنگ، هر صخره پرد بر صخره ایدیگر..
ومی جوید به کاوشهای پی گیگیری، نشانیهای مردی را - نشانیها،که شاید مانده بر جا ،دیر دیر: از سالیانی پیش_ ومن همراه مرغ ذهن خود،در غار می گردم.
وپیدا می کنم گویی نشانیها که می جویم: همانست، اوست! کنار غار ، اینجا ،جای پای اوست،می بینم ومی بویم توگویی بوی اورا نیز همانست ، اوست:
پلاسی بر تن است اورا ومیبینم که بنشسته است،چونان چون همان ایام
همان ایام که این ره را بسا، بسیارمی پیمود وشاید نازنین پایش زسنگ راه می فرسود
ولی اوهمجنان هرروزمی آمد ومی آمد...ومی آمد وتنها می نشست اینجا
غمان مکه ی مشئوم را باغارمی نالید غم بی همزبانیهای خود را...
ومن اکنون به هر سنگی که در این غار می بینم، به روشن ترخطی می خوانم آن فریادهای خامش آورا... واکنون نیزگویی آمده است او...آمده است اینجا،
وی گوید غم آن روزگاران را:(( عجب شبهای سنگینی! همه بی نور! نه ازبام فلک ، قندیل اخترها بودآویز نه اینجا_وادی گسترده ی دشت حجاز_
از شعله ی نوری ، سراغی هست.زمین ، تاریک تاریک است وبرج آسمانها نیز
نه حتی در همه ی ام((ام القری))یک روزن روشن تما شهربی نوراست...
نه تنها شب ، که اینجاروزهم بسیارشبرنگ است. فروغی هست اگر،از آتش جنگ است
فروزان مهر ، اینجا سخت بی نوراست، بی رنگ است. توگویی راه خود را هرزه می پوید ونهر نورآن ،زان سوی این دنیا بود جاری.
مه اند ر
گور شب خفته است وناپیداست... پیدا نیست.
سیه رگهای شهر-این کوچه ها-ازخون مه خالیست
درآنها می دودچرکاب تندننگ وبد نامی، بد اندیشی ودر رگهای مردم هم.
سیه بازارهای ((روسپی نامردمان))گرم است تمام شهرگردابی است پر گنداب
تمام سرزمینها نیز دنیاهم وگویی قرن ، قرن ننگ وبدنامی است.
فضیلتهالجن آلوده،انسانها سیه فکروسیه کارند... و(انسان)نام اشرافی زیبایی است از معنی تهی ...)) مانده محمد(ص) گرم گفتاری غم آلود است.
وخور، دیریست مرده ، غارتاریک است ومن چیزی نمی بینم
ولی گوشم به گفتاراست...ومی بینم توگویی رنگ غمگین کلامش را :
((خدای کعبه، ای یکتا!درودم را پذیرا باش، ا ی برتر وبشنو آنچه میگویم:
یتیم مکه ،چوپانک،جوانک،نوجوانی از بنی هاشم وبازرگان راه مکه وشامات
(امین)، آن راستین، آن پاکدل ، آن مرد، وشوی برترین بانو:(خدیجه)
نیز ، آنکس کوسخن جز حق نمی گوید وغیر از حق نمیجوید وبتها را ستایشگر نمی باشد واینک : این همان مردابرمرد است (محمد) -ص- اوست----پیام درد انسانهای قرنم را زمن بشنو پیام تلخ دختربچگان ،خفته اندر گور
پیام رنج انسانهای زیربار،وزآزادگی مهجور پیام آنکه افتاده است درگرداب
وفریادش بلنداست:((آی آدمها...)) پیام من ،پیام او،پیام ما...))
محمد(ص)غمگنانه ناله ای سرمیدهد،آنگاه می گوید: خدای کعبه ،ای یکتا!
درون سینه ها یاد تومتروک است وازبی دانشی واز بزهکاری ،:
مقام برترین مخلوق تو،انسان، بسی پایین تراز حد سگ وخوک است.
خدای کعبه ،ای یکتا!فروغی جاودان بفرست، که این شبها بسی تار است.
ودست اهرمنها سخت در کاراست ودستی رابه مهرازآستینی باز ،بیرون کن
که:برداردبه نیروی خدایی شاید، این افتاده پرچمهای انسن را
فروشوید نفاق وکینه های کهنه از دلها دراندازد به بام کهنه ی گیتی بلند آواز
برآرد نغمه ای همساز فروپیچد بهم طومار قانونهای جنگل را
وگوید :آی انسانها! فراگردهم آیید وفراز آیید بازآیید
صدا بردارد انسان را وگوید: های ، ای انسان! برابر آفریدندت ،
برابر باش! صدابردارداندرپارس ، درایران وباآن کفشگرگوید :
پسر را رو ، به هر مکتب کهخواهی نه! سپاهی زاده راباکفشگر،
دیگرتفاوتهای خونی نیست سیاهی وسپیدی نیز ،حتی،موجب نقص وفزونی نیست... خدای کعبه ...ای ..یکتا...)) بدین هنگام
کسی آهسته گویی چون نسیمی می خزد درغار محمدرا صدا آهسته می آیدفرود از اوج ونجوا گونه می گردد پس آنگه می شود خاموش.
سکوتی ژرف ووهم آلود ناگه چون درخت جادواندرغار میروید...
وشاخ وبرگ خود رادرفضای قیرگون غار می شوید
ومن درفکر آنم کاین چه کس بود،از کجا آمد؟! که ناگه این صدا آمد:
((بخوان!))... اما جواب یبر نمی خیزد محمد ،سخت مبهوت است
گویا ،کاش میدیدم ! صدا باگرمترآوا وشیرین تر بیانی باز می گوید:
((بخوان!)).. اما محمد هم چنان خاموش
دل اندرسینه ی من باز می ماند زکار خویش،گفتی میروم از هوش
زمان دراضطاب وانتظارپاسخش، گویی فرو می ماند از رفتار ((هستی) می سپارد گوش پس از لختی سکوت-اماکه عمری بود گویی-گفت:
((من خواندن نمی دانم)) همان کس ،باز پاسخ داد: ((بخوان!بنام پرورنده ایزدت کوآفریننده است...)) واو میخواند، امالحن آوایش
به دیگر گونه آهنگ است صدا گویی خدا رنگ است. می خواند:
((بخوان،بنام پرورنده ایزدت،کو آفریننده است...))* * *
درودی می تراود از لبم بر او درودی گرم * * *
غروب است وافق گلگون وخوشرنگ است ومن بنشسته ام اینجا، کنارغارپرت وساکتی ،تنها
که میگویند روزی ،روزگاری مهبط وحی خدا بوده است، ونام آن ((حری)) بوده است.
ودر اطراف من ازهیچ سویی ردپایی نیست ودور من ، صدایی نیست...*
*-این شعرکه درسه قسمت متوالی عرضه گردیدبرگرفته از کتاب شاهکارهایی ازاشعار مذهبی .آراسته ی رضامعصومی _نشریه ی ماه نو-انتشارات رشیدی- است وچنانکه درسر آغازذکر شد اثر طبع موسوی گرمارود ی شاعر معروف معاصرکشور ماست-صص128 - 134
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد حسن اسایش ( پنج شنبه 92/3/16 :: ساعت 12:45 عصر )
»» درولادت مولی امیرالمومنین -خانه زاد خدا (علی) علیه السلام


مژده مژده شد روشن، ُ چشم اهل دین به به گشته جشن میلاد میر مومنین به به
بیت حق چراغان شد ، عرش نور باران شد از پرتورخسار فرمانده ی دین به به
ای شیعه نما شادی ، آمد از خدا هادی رهنمای دنیا و روز واپسین به به
چشم مصطفی روشن ، عالم همه شد گلشن زآفریدگار اورا آمد آفرین به به
فوج ملک از بالا، ذکر یا علی گویا دسته گل بر افشانندبر روی زمین به به
بر قدوم آن سرور، ریز شد گل احمر لا حول ولا بر آن فرخنده جبین به به
رمز هل اتی آمد ، حجت خدا آمد بر خاتم پیغمبر آمده نگین به به
گل نما نثار امشب ، بر قدوم یار امشب خانه زاد حق آمد بر یاری دین به به
نقل ها بر افشانید ، مدح ومنقبت خوانید دست حق عیان آمد ، خوش ز آستین به به
قلب (کربلایی) شاد ، زاین جشن وازاین میلاد از لحد کند فریاد ، تاروز پسین به به --
--نقل ازصص 61-62 شکوفه های غم -جلد اول-نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران ----
---(سرود در ولادت علی ابن ابیطالب علیه السلام ) از حاج غلامرضا آذر خراسانی----
مژده زمیلاد ولی خدا شاه ولایت علی مرتضی مژده زمیلاد ولی خدا شاه ولایت علی مرتضی مژده زمیلاد شه ملک دین حجت حق مظهر جان آفرین مفخر ایجاد وولی مبین
شیر خدا وارث خیرالوری شاه ولایت علی مرتضی-----مژده زمیلاد شه انس وجان
نور خدا سرور کون ومکان شاه هدی آیت امن وامان اصل ولا قاسم ناروجنان
حبل متین لنگرارض وسما شاه ولایت علی مرتضی ----
مژده زمیلاد شه بوالحسن مظهر الطاف حی ذوالمنن وارث علم نبی موتمن
محور دین شاه زمین وزمن فارس صفدر شه خیبر گشا شاه ولایت علی مرتضی---
مژده که عالم همه گلزار شد دشت ودمن تحتهاالانهار شد کون ومکان مطلع انوار شد
جلوه کنان والد اطهار شد شد متولد شه ملک ولا شاه ولایت علی مرتضی---
مژده ی رحمت به همه شیعیان خاصه بر احباب وهمه دوستان گشت عیان جامع سر نهان
ماه رخ مرتضوی شد عیان گشت عیان همسر خیرالنسا شاه ولایت علی مرتضی---
--نقل از جلد اول دیوان آذر خراسانی -ص 31 -چاپ سوم -1348 شمسی -انتشارات طوس مشهد ---
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد حسن اسایش ( چهارشنبه 92/3/8 :: ساعت 6:8 عصر )
»» درولادت مولی امیرالمومنین -خانه زاد خدا (علی) علیه السلام


مژده مژده شد روشن، ُ چشم اهل دین به به گشته جشن میلاد میر مومنین به به
بیت حق چراغان شد ، عرش نور باران شد از پرتورخسار فرمانده ی دین به به
ای شیعه نما شادی ، آمد از خدا هادی رهنمای دنیا و روز واپسین به به
چشم مصطفی روشن ، عالم همه شد گلشن زآفریدگار اورا آمد آفرین به به
فوج ملک از بالا، ذکر یا علی گویا دسته گل بر افشانندبر روی زمین به به
بر قدوم آن سرور، ریز شد گل احمر لا حول ولا بر آن فرخنده جبین به به
رمز هل اتی آمد ، حجت خدا آمد بر خاتم پیغمبر آمده نگین به به
گل نما نثار امشب ، بر قدوم یار امشب خانه زاد حق آمد بر یاری دین به به
نقل ها بر افشانید ، مدح ومنقبت خوانید دست حق عیان آمد ، خوش ز آستین به به
قلب (کربلایی) شاد ، زاین جشن وازاین میلاد از لحد کند فریاد ، تاروز پسین به به --
--نقل ازصص 61-62 شکوفه های غم -جلد اول-نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران ----
---(سرود در ولادت علی ابن ابیطالب علیه السلام ) از حاج غلامرضا آذر خراسانی----
مژده زمیلاد ولی خدا شاه ولایت علی مرتضی مژده زمیلاد ولی خدا شاه ولایت علی مرتضی مژده زمیلاد شه ملک دین حجت حق مظهر جان آفرین مفخر ایجاد وولی مبین
شیر خدا وارث خیرالوری شاه ولایت علی مرتضی-----مژده زمیلاد شه انس وجان
نور خدا سرور کون ومکان شاه هدی آیت امن وامان اصل ولا قاسم ناروجنان
حبل متین لنگرارض وسما شاه ولایت علی مرتضی ----
مژده زمیلاد شه بوالحسن مظهر الطاف حی ذوالمنن وارث علم نبی موتمن
محور دین شاه زمین وزمن فارس صفدر شه خیبر گشا شاه ولایت علی مرتضی---
مژده که عالم همه گلزار شد دشت ودمن تحتهاالانهار شد کون ومکان مطلع انوار شد
جلوه کنان والد اطهار شد شد متولد شه ملک ولا شاه ولایت علی مرتضی---
مژده ی رحمت به همه شیعیان خاصه بر احباب وهمه دوستان گشت عیان جامع سر نهان
ماه رخ مرتضوی شد عیان گشت عیان همسر خیرالنسا شاه ولایت علی مرتضی---
--نقل از جلد اول دیوان آذر خراسانی -ص 31 -چاپ سوم -1348 شمسی -انتشارات طوس مشهد ---
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد حسن اسایش ( چهارشنبه 92/3/8 :: ساعت 5:40 عصر )
»» درولادت مولی امیرالمومنین -خانه زاد خدا (علی) علیه السلام


مژده مژده شد روشن، ُ چشم اهل دین به به گشته جشن میلاد میر مومنین به به
بیت حق چراغان شد ، عرش نور باران شد از پرتورخسار فرمانده ی دین به به
ای شیعه نما شادی ، آمد از خدا هادی رهنمای دنیا و روز واپسین به به
چشم مصطفی روشن ، عالم همه شد گلشن زآفریدگار اورا آمد آفرین به به
فوج ملک از بالا، ذکر یا علی گویا دسته گل بر افشانندبر روی زمین به به
بر قدوم آن سرور، ریز شد گل احمر لا حول ولا بر آن فرخنده جبین به به
رمز هل اتی آمد ، حجت خدا آمد بر خاتم پیغمبر آمده نگین به به
گل نما نثار امشب ، بر قدوم یار امشب خانه زاد حق آمد بر یاری دین به به
نقل ها بر افشانید ، مدح ومنقبت خوانید دست حق عیان آمد ، خوش ز آستین به به
قلب (کربلایی) شاد ، زاین جشن وازاین میلاد از لحد کند فریاد ، تاروز پسین به به --
--نقل ازصص 61-62 شکوفه های غم -جلد اول-نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران ----
---(سرود در ولادت علی ابن ابیطالب علیه السلام ) از حاج غلامرضا آذر خراسانی----
مژده زمیلاد ولی خدا شاه ولایت علی مرتضی مژده زمیلاد ولی خدا شاه ولایت علی مرتضی مژده زمیلاد شه ملک دین حجت حق مظهر جان آفرین مفخر ایجاد وولی مبین
شیر خدا وارث خیرالوری شاه ولایت علی مرتضی-----مژده زمیلاد شه انس وجان
نور خدا سرور کون ومکان شاه هدی آیت امن وامان اصل ولا قاسم ناروجنان
حبل متین لنگرارض وسما شاه ولایت علی مرتضی ----
مژده زمیلاد شه بوالحسن مظهر الطاف حی ذوالمنن وارث علم نبی موتمن
محور دین شاه زمین وزمن فارس صفدر شه خیبر گشا شاه ولایت علی مرتضی---
مژده که عالم همه گلزار شد دشت ودمن تحتهاالانهار شد کون ومکان مطلع انوار شد
جلوه کنان والد اطهار شد شد متولد شه ملک ولا شاه ولایت علی مرتضی---
مژده ی رحمت به همه شیعیان خاصه بر احباب وهمه دوستان گشت عیان جامع سر نهان
ماه رخ مرتضوی شد عیان گشت عیان همسر خیرالنسا شاه ولایت علی مرتضی---
--نقل از جلد اول دیوان آذر خراسانی -ص 31 -چاپ سوم -1348 شمسی -انتشارات طوس مشهد ---
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد حسن اسایش ( چهارشنبه 92/3/8 :: ساعت 5:39 عصر )
»» درولادت مولی امیرالمومنین -خانه زاد خدا (علی) علیه السلام


مژده مژده شد روشن، ُ چشم اهل دین به به گشته جشن میلاد میر مومنین به به
بیت حق چراغان شد ، عرش نور باران شد از پرتورخسار فرمانده ی دین به به
ای شیعه نما شادی ، آمد از خدا هادی رهنمای دنیا و روز واپسین به به
چشم مصطفی روشن ، عالم همه شد گلشن زآفریدگار اورا آمد آفرین به به
فوج ملک از بالا، ذکر یا علی گویا دسته گل بر افشانندبر روی زمین به به
بر قدوم آن سرور، ریز شد گل احمر لا حول ولا بر آن فرخنده جبین به به
رمز هل اتی آمد ، حجت خدا آمد بر خاتم پیغمبر آمده نگین به به
گل نما نثار امشب ، بر قدوم یار امشب خانه زاد حق آمد بر یاری دین به به
نقل ها بر افشانید ، مدح ومنقبت خوانید دست حق عیان آمد ، خوش ز آستین به به
قلب (کربلایی) شاد ، زاین جشن وازاین میلاد از لحد کند فریاد ، تاروز پسین به به --
--نقل ازصص 61-62 شکوفه های غم -جلد اول-نادعلی کربلایی -انتشارات خزر -تهران ----
---(سرود در ولادت علی ابن ابیطالب علیه السلام ) از حاج غلامرضا آذر خراسانی----
مژده زمیلاد ولی خدا شاه ولایت علی مرتضی مژده زمیلاد ولی خدا شاه ولایت علی مرتضی مژده زمیلاد شه ملک دین حجت حق مظهر جان آفرین مفخر ایجاد وولی مبین
شیر خدا وارث خیرالوری شاه ولایت علی مرتضی-----مژده زمیلاد شه انس وجان
نور خدا سرور کون ومکان شاه هدی آیت امن وامان اصل ولا قاسم ناروجنان
حبل متین لنگرارض وسما شاه ولایت علی مرتضی ----
مژده زمیلاد شه بوالحسن مظهر الطاف حی ذوالمنن وارث علم نبی موتمن
محور دین شاه زمین وزمن فارس صفدر شه خیبر گشا شاه ولایت علی مرتضی---
مژده که عالم همه گلزار شد دشت ودمن تحتهاالانهار شد کون ومکان مطلع انوار شد
جلوه کنان والد اطهار شد شد متولد شه ملک ولا شاه ولایت علی مرتضی---
مژده ی رحمت به همه شیعیان خاصه بر احباب وهمه دوستان گشت عیان جامع سر نهان
ماه رخ مرتضوی شد عیان گشت عیان همسر خیرالنسا شاه ولایت علی مرتضی---
--نقل از جلد اول دیوان آذر خراسانی -ص 31 -چاپ سوم -1348 شمسی -انتشارات طوس مشهد ---
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد حسن اسایش ( چهارشنبه 92/3/8 :: ساعت 5:35 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
امام حسین وحضرت زینب (ع) مشکل دین را حسین زینب آسان کرد ورفتامام حسین وحضرت زینب (ع) مشکل دین را حسین زینب آسان کرد ورفتفلک دانی چه ظلمی از تو برزهرای اطهر شد چه بیدادی زتو? مژده که میلاد شه خاتم است عید سعید نبی اکرم است مخورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز وز? خورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنجیش ه? خورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنجیش هروستای کوچ نهارجان یا کوچ خراشاد-شهرستان بیرجند معرفی روستای کوجانبازان امام حیسین (ع)غدیر از نگاه چهارده خورشیددر ولادت امام رضا (ع)[عناوین آرشیوشده]