چراغ جادو

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 

??? سلام عزيزان خيلي خوش آمديد تصاويرشباهنگ Shabahang
پاسخ

آمد شب ميلاد علي شمس خراسان فرزند نبي ،رهبردين،حامي قرآن ده مژده که امشب شده عالم همه گلشن زاين شمس ضحا کشور ايمان شده روشن اي نور خداوند تبارک به تو احسن کز مقدم تو گشته فزون رونق ايران شددر شب ميلادي آن سيد ورهبر از سجده به شکرانه حق موسي جعفر اندر بر معبود بدي او بزمين سر زاين نعمت والا گهر خالق سبحان شمسي که ازاو مي نگرم نور خدا را اندر طلبش گردش اين ارض وسمارا هرزنده دلي برده سويش دست دعا را اوحجت حق است ومدکار ضعيفان خرم به جنان فاطمه وحيدر کرار لبخند زند بر رخشان احمد مختار اين مژده به حيدر رسد از جانب دلدار کز نسل تو آمد بجهان خسرو خوبان فوج ملک وخيل رسل مدح سرايند بادسته گلي سوي نبي رو بنمايند تبريک کنان اذن بگيرند وبيايند از بهر زيارت بزمين خرم وخندان آمد بجهان آنکه جهان آمده بهرش جن وملک وحور وجنان آمده بهرش شمس وقمر وکون ومکان آمده بهرش آن رهبر ارزنده وروشنگر انسان هم ثامن وهم ضامن وهم حجت دين است هم رهبر وهم سرور وهم يار ومعين است ازسوي خدا بر همه آيات مبين است از نور رخش خلق شده حوري وغلمان مردم همه مشتاق بفردوس برينند تا آنکه در آنجا رخ زيباي تو بينند افسوس اگر ماه جمال تو نبينند درروز جزا اي پسرختم رسولان اي خسرو خوبان تو غريب الغربايي وي حجت يزدان تو معين الضعفايي چون مور ضعيفي بدرت (کرببلايي) ران ملخ آورده به دربار سليمان بنقل از :شکوفه هاي غم -اثر طبع ناد علي کربلايي-صص311-312 -انتشارات خزر ---
پاسخ

فلك داني چه ظلمي از تو برزهراي اطهر شد چه بيدادي زتو بر فاطمه بعد از پيمبر شدمگر آن گفته هاي شاه خاتم رفته از گوشت كه بعد ازرحلت او فاطمه از غم مكدر شدبگفت احمد مكرر فاطمه بضعه مني چرانسبت به او پس ظلمها زامت مكررشدهمان زهرا كه احمد زاحترامش گفت با امت دريده نامه ي ارثش زخصم شوم كافر شدنخشكيده هنوز از آب غسل شاه خاتم كفن كه نار ظلم در باب سرايش شعله آور شددل بشكسته اش اورا نبود بس در غم بابش كه پهلويش شكسته آن چنان از ضربت در شدنبود بس سينه اش را ناله هاي جانگداز غم كه آزرده زميخ در زاعداي ستمگر شدنبود بس تيرگي روز در چشمش زهجر باب كه نيلي آنچنان از سيلي آن رخسار انور شدزضرب تازيانه دشمن دين بازويش راخست مصيبت ديده اي را تسليت آنسان مقرر شدچرا حبل جفا بر گردن حبل المتين بستند چرزا مغلوب دست روبه دون ،شير داور شدقضا بر بست دست شير حق را ورنه در آندم كجاروبه ، رها از دست ضرغام غضنفر شدز لطف مرتضي و آل پاك اوست كاندر طوس بدوران مرثيه خواني ، مدامي شغل (آذر) شد .اثر طبع آذر خراساني -به نقل از جلد اول ديوان آذر -صص-55-56 -چا پ سوم -1348 شمسي انتشارات طوس----محمد حسن اسايش