----یارب این زندانی مظلوم سبط مصطفی است ؟ یا خلیل الله بوددر حبس نمرود دغا است هود پیغمبر بود در دست شداد لعین یا که یونس باشد ودر بطن ماهی مبتلا است این که بی جرم وگنه در کنده وزنجیر هست یوسف کنعان بود یا یوسف آل عبا است؟ پور یعقوب است در چاه ستم افتاده وی یا به زندان رشیدی خود مه برج حیاست ؟ این کلیم الله بود در دست فرعون لعین یا زکید سامری در محنت ورنج وبلا است حضرت جز قیل پیغمبر بودگویی به حبس کو زجور وظلم بخت النصر در شور ونوا است؟ حضرت صالح بود اندر کف نا صالحان یا مسیح است وگرفتاریهودان از جفا است ؟ او سلیمان است غمگین از جفای اهرمن خاتم شاهی وی درچنگ ((دیوان )) از قضا است آری این زندانی زندان هارون الرشید حضرت موسی ابن جعفر نور چشم مرتضا است هفت سالش گوشه ی زندان مکان بود از ستم اینک از زهر ستم راحت زجور اشقیا است گرچه نبود دخترش معصومه در هنگام مرگ لیک راسش بر سر زانوی فرزندش رضا است بهر دیدارپدر با چشم گریان آمده خسرو ملک خراسان آنکه فخر الاولیا است ای صبا با دخترش معصومه گو تا به حشر قلب عالم ،چون دل ((آهی))مکدر زاین عزا ست .
محمد حسن اسایش - بنقل از دیوان حسین آهی -جلد اول - صص 179-180-----
منم آن مرغ بال وپر شکسته که دور افتاده ام از آشیانم منم الگوی حق گویان عالم که در زندان بود جا ومکانم منم استاد دانشگاه اسلام که غیر از حق نیاد بر زبانم منم خدمت گذار دین و قرآن که می باشد شهادت آرمانم منم مجری آیات الهی که دشمن کرده از امت نهانم منم فرزند ثار الله اعظم که انسان ساز باشد سازمانم منم موسی که در زندان هارون ز زهر کینه سوزد جسم وجانم منم آنکس که طاغوت زمانه زده آتش به مغز استخوانم مرا جرم وگنه جز این نباشد که جد مهدی صاحب زمانم بود این گونه مردن افتخارم که جاویدان شود نام ونشانم من آن زنجیری آزاده هستم که زنجیر گران را بگسلانم چنان طاغوت را درهم بکوبم که خوانند اهل دنیا قهرمانم
نمایم انقلابی در زمانه که دشمن را به خاکستر نشانم ز آه (کر بلایی) هر دل شب بلرزد کاخ ظلم دشمنانم
به نقل از شکوفه های غم -جلد 1- ص 298-299- باز نویسی ک محمد حسن اسایش---